جدول جو
جدول جو

معنی لته سر - جستجوی لغت در جدول جو

لته سر
باغچه، باغ سار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ)
دهی جزء دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 21هزارگزی باختر کلیبر و 21هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی معتدل دارای 46 تن سکنۀ شیعه. آب از دو رشته چشمه. محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَ)
کنایه از آدمی زاد باشد. (برهان). آدمی. (فرهنگ رشیدی) :
سیه سر را قضا بر سر نبشته ست
گنهکاریش در گوهر سرشته ست.
(ویس و رامین).
، قلم نویسندگی. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیاه سر و سیاسر شود
لغت نامه دهخدا
(لَ تِ دَ رَ)
نام ده کوچکی است جزء دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 82هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 18هزارگزی راه عمومی. دارای پنجاه تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ رَ)
موضعی به تنکابن مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 105)
لغت نامه دهخدا
(لُ پِ)
قلعۀ لمبه سر، لنبه سر. نام قلعتی در رودبار قزوین کنار شاهرود. بقایا و آثار آن هنوز برپاست و آن به چهارفرسنگی مغرب قلعۀ الموت و ازقلاع خورشاه اسماعیلی است که به امر هلاکو خراب شد
لغت نامه دهخدا
(لَمْ بَ سَ)
لمبه سر. لمبسر. لامسر. لنبسر. نام قلعتی مقرّ اسماعیلیان در رودبار قزوین. حمداﷲ مستوفی در ذکر رودبار گوید: رودبار ولایت است که شاهرود بر میانش گذرد و بدان باز میخوانند و در شمال قزوین بشش فرسنگی افتاده است و در آنجا قریب به پنجاه قلعۀ حصین مستحکم است و بهترین آن قلاع الموت و میمون دز و لنبسر بوده... (نزههالقلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 61). این قلعه را حسن صباح به سال 495 هجری قمری به دستیاری کیا بزرگ امید رودباری مستخلص ساخته بود و در لشکرکشی هلاکو برای قلع اسماعیلیان و منقاد ساختن رکن الدین خورشاه پس از یک سال مقاومت و به علت بروز وبا تسلیم شد و بقایای ویران آن هنوز برجاست. اینکه صاحبان فرهنگها لنبه سر را کوهی از مازندران دانسته و گفته اند که به منزلۀ سرگردکوه سمنان است یا نزدیک آن، بر اساسی نیست، چنانکه صاحب آنندراج آورده است در عبارت ذیل: لنبه سر، نام کوهی است از مازندران که به منزلۀ سرگردکوه است و مذکور شد که گرد (کوه) کوهی بود از ولایت دامغان که ملاحده در آنجا اجتماع داشتند و در طرف اعلای آن کوه برآمدگی بوده که به منزلۀ سر آن کوه تصور میشود و چون لنبه به معنی فربه و گرد و مدور آمده آن کلۀ کوه را لنبه سر میخواندند. لهذا پوربهای جامی در هجو کسی که عمارت بزرگ داشته، گفته است:
ای ملحدی که بر سر چون گردکوه تو
دستار شوخگین تو شد شکل لنبه سر.
(از آنندراج).
بکن گردکوه و دز لنبه سر
سرش زیر گردان تنش را زبر.
(از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
غره. اول ماه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر ماه
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ / دِ سَ)
آی غده سر. دشنام یا نفرین است که مردم قزوین به اطفال دارای ده سال به بالاکنند: آی غده سر! و بی آی هیچوقت گفته نشود، و در ترکی آذری به این معنی گده یا آی گده به کار برند. کلمه دشنام گونه ای است که پسران از 9 تا 14 ساله را گویندو از آن پیش رس و زود و پیش از وقت به کارهای بزرگان گراینده خواهند نه به خوبی. رجوع به آی قده سری شود
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن که در 11 هزارگزی شمال صومعه سرا و 3 هزارگزی خاور راه شوسۀ صومعه سرا به اباتر قرار دارد. جلگه ای معتدل، مرطوب و دارای 1607 تن سکنه است. آب آن از رود خانه تنیان تأمین میشود و محصول عمده اش برنج، سیگار، مختصر نیشکر، ابریشم، چای و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در9000گزی جنوب نکا. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل و مرطوب مالاریایی است. سکنۀ آن 810 تن است. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، پنبه، غلات، حبوبات، کنجد، ابریشم و شغل اهالی زراعت وصنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی است. سکنۀ آن در قراء اومال و بریجان برنج کاری مینماید. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ سَ)
دهی از دهستان کلباد بخش بهشهر شهرستان ساری است که در بیست و پنج هزار و پانصدگزی خاور بهشهر و یکهزار و پانصدگزی جنوب شوسۀ بهشهربگرگان واقع است. کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب است و 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج و غلات و مرکبات و توتون و سیگار و صیفی است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ سَ)
از دیه های هزارجریب. (مازندران و استراباد رابینو ص 122 و ترجمه همان کتاب ص 164)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ سَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن. سکنۀ آن 172 تن است. آب آن از رود خانه پیش رودبار و محصول آن برنج، توتون، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت و مکاری گری و ذغال فروشی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ سَ)
نام دهی به تنکابن. (مازندران و استراباد رابینو ص 105 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه سر
تصویر سیه سر
گناهکار سیاه سر
فرهنگ لغت هوشیار
بالا تپه، بالای بلندی، مزرعه ای در شمال بالا جاده که زمانی
فرهنگ گویش مازندرانی
روی دست، از روی دست، بر روی دست
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک خانه، جلوی راه
فرهنگ گویش مازندرانی
بر بالای گردنه، روی طناب، روی بند
فرهنگ گویش مازندرانی
عیال وار
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه سرا، زمین مسکونی
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاه کندو
فرهنگ گویش مازندرانی
سیب تلخ، میوه تلخ مزه ی سیب جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه خیز، خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تهی مغز
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان کومه یا اتراق گاه شکارچیان پرنده یا ماهی گیران، آغل گوسفند و گاو، کومه ی نگهبانان شب زنده دار شالی زار، آغل گوسفند و گاو، کومه ی نگهبانان شب زنده دار شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
محل اتراق گالشان و چوپانان، روی زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
محل دوشیدن گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
برای این، به خاطر این
فرهنگ گویش مازندرانی
یک سو یک طرف، هم دست و هم کاسه شدن، مستمر، اتا دیم
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشش تخته ای بام و شیروانی خانه های روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع سوگند، به معنی: قسم به سر تو، برآمدن آفتاب، هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد واقع در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه، سرا، زمینی که جهت ساختن خانه پیش بینی شود
فرهنگ گویش مازندرانی